-
بحران اقتصادی غرب، سینما و وال استریت
سهشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۴۶
وقتى که به بازارهاى پر سودِ اقتصادى فکر مىکنید، فقط چند نقطه روى زمین است که دوست دارید آنجا را از نزدیک ببینید. در واقع، اگر شما اقتصاددان و یا فعالِ دنیاىِ اقتصادى باشید، براى تفریحات به دیزنى لند یا فلوریدا نمىروید، بلکه راهىِ یکى از سرزمینهاىِ طلایى مىشوید. یکى از مناطقى که تا به حال کمترین افرادِ شناخته شده روى کره زمین آنجا را دیدهاند، دژِ طلایىِ ایالاتِ متحده آمریکا، خزانه طلاىِ فورت ناکس در کنتاکى است. تا صد مترى آنجا، حتى درختى هم رو
وقتى که به بازارهاى پر سودِ اقتصادى فکر مىکنید، فقط چند نقطه روى زمین است که دوست دارید آنجا را از نزدیک ببینید. در واقع، اگر شما اقتصاددان و یا فعالِ دنیاىِ اقتصادى باشید، براى تفریحات به دیزنى لند یا فلوریدا نمىروید، بلکه راهىِ یکى از سرزمینهاىِ طلایى مىشوید. یکى از مناطقى که تا به حال کمترین افرادِ شناخته شده روى کره زمین آنجا را دیدهاند، دژِ طلایىِ ایالاتِ متحده آمریکا، خزانه طلاىِ فورت ناکس در کنتاکى است. تا صد مترى آنجا، حتى درختى هم روییده نشده و هیچ پرندهاى نمىتواند از فرازش عبور کند. بهشتِ دوستدارانِ طلا که خزینهاى به ارزشِ بیش از 4500 تن شمشِ طلا را در خود جا داده است. رویاىِ بسیارى در دنیا، رسیدن به این گنجینه ارزشمند است که با گنجِ باستانىِ قارون مقایسه مىشود. صاحبِ این خزانه، هر کشورى که اراده کند را مىتواند به دست بیاورد. اما هر چقدر که رسیدن به دژِ طلاىِ فورت ناکس مشکل است، رفتن به یک سرزمینِ طلایىِ دیگر، بسیار ساده است. کافى است به نیویورک و محله معروفِ منهتن بروید تا به وال استریت وارد شوید. جایى که فقط درباره پول سخن گفته مىشود و در هر دقیقهاش، میلیونها دلار، کسب مىشود و از دست مىرود. وال استریت، مرکزِ تجارىِ ایالاتِ متحده آمریکاست. محله منهتن، جدا از آنکه رستورانهاى بسیار شیک و خوبى دارد، جدا از آنکه در خودش سنترال پارک و خیابان برادوى را جا داده است، اما به خیابال وال استریت هم مىرسد، یعنى همان جایى که فقط درباره پول و دلار سخن مىگویند. در اهمیتِ این خیابان کافى است که بدانید بازار بورس نیویورک، بازار بورس نزدک، بازار بورس تجارى نیویورک، مرکز بازرگانى نیویورک و... در این خیابان قرار گرفتهاند. بد نیست بدانید که جورج واشنگتن، در این خیابان به نامِ اولین رئیس جمهورِ آمریکا، سوگند وفادارى به پرچم و خاک را خورد. اما با این حال، وال استریت یک چهره محبوب میانِ ساکنانِ آمریکا نیست. زیرا بسیارى از کمبودهاى اقتصادى شهروندانِ آمریکایى و حتى در سایرِ نقاطِ دنیا، به خاطرِ اختلاسها و فسادهاى مالىِ وال استریتىهاست. امروزه اگر به اشغالِ وال استریت توسطِ جوانان و زنان و مردانِ معترضِ آمریکایى دقت کنیم، متوجه مىشویم که همه آنان از شعارهاى پر سر و صداىِ وال استریتىها (که به این نام شناخته مىشوند) ابراز انزجار مىکنند. شعارى که فقط به یک چیز فکر مىکند و مىگوید: طمع، خوب است... وال استریت: پول هرگز نمىخوابد، محصول 2010، ساخته الیور استون و با حضور مایکل داگلاس، شیا لبوفه و گرى مولیگان، فیلمى درباره چنین فضایى است. الیور استون یک فیلمسازِ کاملاً شناخته شده آمریکایى و معمولاً معترض نسبت به نگرشِ معمولِ جامعه آمریکایى است. کسى که در دهههاى گذشته، فریادِ اعتراض خود را نسبت به سیاستهاى جنگ طلبانه آمریکا در آثارِ مهمِ خودش همچون جوخه و متولد چهارم ژوئیه نشان داده است. فیلمسازى که حتى به ساختِ مستندهایى درباره چاوز، عرفات و کاسترو هم دست زده است که نشان دهنده رویکردِ سیاسى و اجتماعى اوست. اما از سوى دیگر، استون به همان اندازهاى که درباره سیاستهاى جنگ طلبانه مىگوید، مىداند که راز این جنگ افروزى، چیزى به جز به دست آوردن ثروت و دلار، آن هم از طریقِ اختلاس و فسادِ مالى نیست. بنابراین مقصرِ اصلى را نه در میدانهاى جنگ و فرماندهان نظامى، که در وال استریت و بازارهاى بزرگِ بورس و پولِ آنجا مىداند. به همین جهت او به سراغِ وال استریت و شخصیتى به نام گوردون گکو مىرود که سمبلِ همه کسانى است که مىخواهند در وال استریت، به قدرت و ثروت و شهرت برسند. وال استریت (قسمتِ اول وال استریت: پول هرگز نمىخوابد) در سال 1987 ساخته شد و به ماجراى اختلاس و فسادِ مالى بزرگترین شرکتهاى وال استریت مىپرداخت. این اتفاقى نیست که در آن سال، بحرانِ بزرگى اقتصادِ آمریکا را تهدید مىکرد و شخصیتِ گوردون گکو، در واقع کلیدى براى بازگشایىِ آن مشکل بود. شخصیتهایى که فقط یک دست کت و شلوارِ شیک مىپوشند و در بنگاههاى خیریه حاضر مىشوند و همیشه رو به دوربین لبخند مىزنند، اما دست در کثیفترین معاملاتِ اقتصادىِ دنیا دارند که به قیمتِ از میان رفتنِ زندگىِ صدها هزار خانواده تمام مىشود. 23 سال بعد، در سال 2010، این شخصیت دوباره سر و کلهاش پیدا مىشود. آن هم در زمانهاى که یک بحرانِ اقتصادىِ بسیار بزرگتر که از سال 2008 شروع شده است، آمریکا و متحدانِ غربىاش را تهدید مىکند. گوردون گکو حالا از زندانِ بیرون آمده است و مىخواهد به زندگى بازگردد، اما مثلِ همیشه اتفاقاتى در جریان است که مانعِ این تصمیم مىشود. در جایى در وال استریت، شرکتهاى بزرگِ اقتصادى به جانِ هم افتادهاند که باعث مىشود رئیس یکى از همین شرکتها که طاقتِ رسوایى و بدنامى را ندارد، خودش را زیر مترو بیاندازد. البته این مسئله، خیلى هم ناآشنا نیست. چون در زمانى که بحرانِ بزرگِ اقتصادى در دهه 1920 آمریکا را فرا گرفته بود، بسیارى از کسانى که کارخانه، شرکت و سرمایه خودشان را کاملاً باخته بودند، این کار را انجام مىدادند، فقط به جاى رفتن زیرِ مترو، پریدن از پنجره ساختمان را انتخاب مىکردند. اما نکته اینجاست که این رئیسِ بیچاره، یک کارگزار به نام جیک (با بازى شیا لبوفه) دارد که بسیار به او دلبسته است و به همین خاطر تصمیم مىگیرد که انتقامِ رئیسش را بگیرد و به دنیاىِ سراسر تیره و تارِ وال استریت قدم بگذارد. جایى که دیگر از کت و شلوارِ رسمى و لبخند و ضیافت شام خبرى نیست، بلکه پاىِ جابهجا شدنِ میلیاردها دلارِ پول است و طبیعتا چنین منطقهاى، مناسبِ حضورِ یک پسرِ جوان نیست. جیک به همین جهت خودش را به گوردون نزدیک مىکند که البته طبقِ رسومِ چنین فیملهایى، به دخترش (با بازى کرى مولیگان) علاقهمند است. این دو تصمیم مىگیرند که این بار به این منطقه ممنوعه قدم بگذارند و رازِ ماجرا را فاش کنند. هر چند شما مىتوانید مطمئن باشید که ماجرا، به این سادگى که نوشته مىشود، نیست و مشکلاتِ بسیارى در راه خواهد بود. الیور استون به جامعه آمریکایى از روابطى مىگوید که در دنیاىِ واقعى، در حال نابود کردنِ زندگىِ آنان است. اینکه چطور صاحبانِ سرمایههاى بزرگ که از طریقِ جمع کردنِ سرمایههاى کوچکِ شهروندان به دست مىآید، شرکتهایشان را یک شبه مىفروشند و دارایىشان را از بورس خارج مىکنند و این مىشود که در مدتِ یک شب، صدها هزار خانواده همه پس انداز و خانه و ماشینِ خودشان را از دست مىدهند. شهروندانى که مالیات و درآمدشان را به جاىِ آنکه در بازارهاى داخلى و کسبِ رفاهِ بیشتر ببینند، آن را در بمبها و اسلحههاى کشتار جمعى مىبینند که هر روز در یک کشور دور از آنها، شلیک مىشود. در واقع این رویکرد، به این نکته بسیار مهم اشاره مىکند که اگر جامعهاى مىخواهد براىِ حلِ این مشکل قدم بردارد، ابتدا باید به این پذیرش برسد که این اختلاس و فساد در سیستمِ اقتصادى و تجارىاش وجود دارد و اجازه نقد و جستجو در ابعادِ مختلفش توسطِ همه اقشارِ جامعه، وجود داشته باشد. تولید و پخشِ چنین فیلمهایى، جداى از آنکه آینهاى از آنچه که در جامعه امروزِ آمریکا مىگذرد است، اما از سوى دیگر نشان مىدهد که آن جامعه (و نه سیاستمدارانِ جنگ طلبِ آنجا) به این نتیجه مهم رسیدهاند که سیستمِ کسبِ دلارِ بیشتر به هر قیمتى و ساختنِ کاخهاى بزرگ بر روى رویاهاى فرو ریخته قشرِ متوسط و متوسط رو به پائین (از نظر مالى) دیگر جوابگوىِ نیازهاى جامعه آنان نیست. پروژه هفتاد میلیون دلارى وال استریت: پول هرگز نمىخوابد، که در جشنواره کن به نمایش درآمد و فروشِ خوبى هم در بازارهاى آمریکاى شمالى به دنبال داشت، با حواشىِ جالبى هم همراه بود. اولین نکته، ماجراىِ بیمارى مایکل داگلاس بود که متأسفانه به سرطان حنجره مبتلا شده است، اما با این حال باعث نشد که علاقهمندان را از دیدنِ مجددِ شخصیتِ محبوبِ گوردون گکو، محروم سازد. شخصیتى که حتى بسیارى از کارگزارانِ واقعىِ بورس، او را الگوى خود مىدانند. شخصیتى که به طمع کارى و خیانت کردن، ظاهرِ دلچسب و خوبى مىدهد تا عذابِ وجدانِ بعدش را کاملاً نابود کند. نکته بعدى درباره شیا لبوفه بود که براى آشنا شدنِ بیشتر با فضاىِ وال استریت، با چند کارگزارِ واقعىِ بورس تماس گرفت و 20 هزار دلار سرمایه گذارى کرد. سرمایهاى که تبدیل به 400 هزار دلار شد. هر چند کسانى که به او در این زمینه کمک کرده بودند، توسطِ پلیس دستگیر شدند. احتمالاً شیا لبوفه، یا خودش را کاملاً بى گناه نشان داده که توانسته از دستِ مأمورانِ پلیس جانِ سالم به در ببرد، یا شاید هم درسهاى حضور در وال استریت را کاملاً آموخته است. نکته رومانتیکِ فیلم هم این بود که شیا لبوفه و کرى مولیگان، در واسطِ همین فیلم بود که نامزدىشان را به همه اعلام کردند. احتمالاً به دست آوردنِ 400 هزار دلار، باعث شده که شیا لبوفه فکر کند که مىتواند به همه مشکلاتِ زندگىِ زناشویى، غلبه کند. با این حال امید است که او فراموش نکرده باشد که پس از مدتى کوتاه، این پول هم از میان مىرود و آنگاه یا باید از خریدنِ میوه و غذا صرفه نظر کند، یا یک مغازه ارزان فروش در یکى از محلاتِ پائین شهر، بیابد. محمد رضا عابدی شاهرودی
مقاله
نام منبع: شفاف نیوز
شماره مطلب: 17302
دفعات دیده شده: ۲۵۱۳ | آخرین مشاهده: ۱ ساعت پیش