-
سیاهپوستان آمریکا به روایت مارتین لوترکینگ- 5 /داستان 3 سیاهپوستی که بعلت عدم معالجه پزشک سفیدپوست جان سپردند
یکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۴۶
اتومبیلی که اعضاء تیم بسکتبال کالج مخصوص سیاهپوستان را حمل میکرد بشدت تصادف کرد و سه تن از سیاهپوستان بشدت مجروح شدند. در بیمارستان پزشک نگهبان گفت: «ما سیاهپوستان را در این بیمارستان نمیپذیریم!» و بعد از چند دقیقه هر سه جان سپردند. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیح
اتومبیلی که اعضاء تیم بسکتبال کالج مخصوص سیاهپوستان را حمل میکرد بشدت تصادف کرد و سه تن از سیاهپوستان بشدت مجروح شدند. در بیمارستان پزشک نگهبان گفت: «ما سیاهپوستان را در این بیمارستان نمیپذیریم!» و بعد از چند دقیقه هر سه جان سپردند. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی میکرد. اوج فعالیتهای مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه 1960 و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال 1963 در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دیسی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را بهنام «رویایی دارم» انجام داد که از مهمترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا به شمار میآید. مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. در سال 1986 مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبه ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود. نوشته زیر از کتاب «ندای سیاه» اثر مارتین لوتر کینگ است که در آن سیاه پوستان آمریکا را به مقابله با وضعیت حاکم بر محیط سیاسی و اجتماعیشان ترغیب میکند. قسمت پنجم از متن کامل کتاب لوتر کینگ در پی میآید: میخواهم درباره مرد نیکوکاری سخن برانم که زندگی نمونهاش برای همیشه نور درخشانی است که وجدان به خواب رفته بشریت را بیدار میکند. نیکوکاری او بر پایه اعتمادی منفی به اصول و آئین خاصی بنا نشده بود، بلکه اساس آن را عملی مثبت در راه رستگاری بشریت تشکیل میداد. او نمیخواست برای نیل به هدف مشخصی زیارت اخلاقی در پیش گیرد، بلکه با اخلاقی متکی بر محبت در شاهراههای زندگی طی طریق میکرد. او نیکوکار بود زیرا برادر خوبی بود. فلسفه اخلاقی این مرد در داستان کوتاه و شگفتانگیزی تجلی یافته است. این حکایت با یک بحث فقیهانه درباره زندگی جاودانی آغاز شده و بوسیله توجیه کلمه «محبت» ختم میشود. * مناظره پیشوای یهودی با مسیح یکی از پیشوایان قوم یهود از مسیح سؤال میکند: «استاد، برای اینکه از زندگانی جاودانی نصیبی ببرم، چکار باید بکنم؟» مسیح بلافاصله جواب میدهد: «در کتاب قانون ابدیت چه نوشته شده؟ تو در آن چه میخوانی؟» مخاطب او پس از چند لحظه تفکر پاسخ میدهد: «خدای خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما و برادر خود را مانند خودت دوست بدار.» آنگاه مسیح با لحن قاطعی میگوید: «پاسخ تو صحیح است. چنین عمل کن تا زندگانی جاودانی نصیبت شود.» پیشوای یهود که نمیخواست به آسانی تسلیم شود، برای اینکه ثابت کند که پاسخ مسیح کافی نیست، پرسید: «ولی برادر من کیست؟» مسیح برای پاسخ به این سؤال به تعریف داستانی پرداخت: «مردی از بیتالمقدس به (حریکو) میرفت. در بین راه سارقین به او حمله کردند، اموالش را ضبط کردند، مجروحش کردند و نیمه مرده کنار جاده رهایش کردند از قضا، یک مرد روحانی فرا رسید. ولی با دیدن این منظره راه خود را کج کرد و از آن طرف جاده گذشت. کمی بعد یک مرد لاوی عمل او را تکرار کرد. مدتی گذشت و یک مرد سامری فرا رسید. او با دیدن مرد مجروح متأثر شد و پس از کمکهای اولیه او را بر مرکب خویش سوار کرد، به نزدیکترین میهمانخانه برد و از او پرستاری کرد. * برادر تو نه سفید پوست است و نه سیاه پوست، برادر تو انسان نام دارد مسیح به کمک این داستان در لفافه میگفت: «من نام برادرت را نمیدانم، برادر تو آن کسیست که مانند دوست وفاداری با او رفتار میکنی. برادر تو آن کسیست که در کنار جاده به کمک احتیاج دارد. برادر تو نه یهودی است و نه غیر یهودی، نه روسی است و نه آمریکایی، نه سفیدپوست است و نه سیاهپوست. برادر تو «انسان» نام دارد. انسانیست که در شاهراههای زندگی به کمک تو احتیاج دارد. ولی نیکوکاری مرد سامری در چه بوده است؟ چرا هنوز هم میتوانیم او را سرمشق خود قرار دهیم؟ به نظر من نیکوکاری این مرد را فقط میتوان بوسیله یک کلمه توجیه کرد: بشر دوستی، مرد سامری تا اعماق قلبش بشردوست بود. ولی بشر دوستی چیست؟ فرهنگ لغات بشر دوستی را چنین معنی میکند: «احترام و توجه به منافع دیگران.» مرد سامری نیکوکار بود زیرا «احترام و توجه به منافع دیگران» را اولین قانون زندگی خود قرار داده بود. * تو نباید برادر اسرائیلی خود را به قتل رسانی ولی در کشتن بیگانگان مجاز هستی! مرد سامری بشریت را بطور کلی دوست میداشت. او به حقایقی که ماوراء نژادها، مذاهب و ملیتها قرار دارد، پی برده بود. یکی از بزرگترین درامهایی که در مسافرت دراز انسان در شاهراههای تاریخ بروز کرده، این بوده که افراد فقط هم قبیله، هم نژاد، هم طبقه و هم وطن خود را برادر خود میدانستهاند خدای تورات فقط خدای قوم یهود بود و علم اخلاق تورات به یهود اختصاص داشت. «تو نباید کسی را بکشی» چنین معنی میداد: «تو نباید برادر اسرائیلی خود را به قتل رسانی ولی در کشتن بیگانگان مجاز هستی!» دموکراسی یونان باستان فقط حقوق اشراف را محترم میشمرد ولی برای هزاران برده یونانی که با کار و کوشش خود شهرهای ایالتی را بنا میکردند، حقوقی قائل نمیشد. در اعلامیه آزادی آمریکا نوشته شده که «همه مردم با یکدیگر برابرند» ولی اغلب سفیدپوستان آمریکایی «بعضیها» را جایگزین «همه»کرده و این جمله را چنین تفسیر میکنند: «همه سفیدپوستان با یکدیگر برابرند.» * رژیم سرمایهداری به ما میآموزد که منافع صاحبان صنایع را در نظر بگیریم رژیم سرمایهداری به ما میآموزد که بدون در نظر گرفتن رفاه کارگران زحمتکشی که با عرق جبین خود چرخهای صنعت را میگردانند، منافع صاحبان صنایع را در نظر بگیریم. عواقب فجیع این طرز فکر کوتاه که بروی دسته و قبیله پایهگذاری شده چیست؟ کسی که چنین طرز فکری داشته باشد، فقط همشهری یا همولایتی خود را میشناسد و برای دیگران ارزشی قائل نیست. اگر یک نفر آمریکایی فقط به میهن خود توجه داشته باشد، دیگر منافع ملتهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای جنوبی را در نظر نمیگیرد. آیا بدین دلیل نیست که کشورها بدون احساس پشیمانی علیه یکدیگر وارد جنگ میشوند؟ آیا بدین دلیل نیست که به قتل رساندن یک نفر هم میهن جنایت محسوب میشود. ولی کشتن بیگانگان در میدانهای جنگ عملی قهرمانی به شمار میآید؟ با پیدایش ماشینهای خودکار، هزاران کارگر زحمتکش کار خود را از دست داده و در کنار جادهها رها شدهاند. صاحبان صنایع کارگران را نادیده گرفته و هرگونه نهضت کارگری را به عنوان نهضت «سوسیالیست» محکوم میکنند. سفیدپوستی که فقط به هم نژادان خود توجه میکند بدون ترحم از کنار سیاهپوستی که شخصیتش را سرقت کردهاند و او را نیمه مرده در کنار جادهها رها کردهاند، میگذرد. * حکایت تصادف وحشتناک سیاهپوستان و امدادگر سفید پوست چند سال پیش، اتومبیلی که اعضاء تیم بسکتبال یک کالج مخصوص سیاهپوستان را حمل میکرد در یکی از شاهراههای جنوب بشدت تصادف کرد و سه تن از سیاهپوستان بشدت مجروح شدند. بلافاصله یک آمبولانس در محل حاضر شد. ولی راننده آمبولانس که سفید بود بدون کوچکترین دلیلی با لحن خشکی اعلام داشت که عادت ندارد به سیاهپوستان کمک کند و از آنجا رفت! پس از مدتی، یک اتومبیل شخصی در محل تصادف توقف کرد و راننده خیرخواه سیاهپوستان مجروح را به سرعت به نزدیکترین بیمارستان رساند. ولی پزشک نگهبان با لحن خصمانهای گفت: «ما سیاهپوستان را در این بیمارستان نمیپذیریم!» سرپرست تیم مجبور شد که مجروحین را به یکی از بیمارستانهای مخصوص سیاهپوستان که در فاصله 50 مایلی قرار داشت، منتقل کند. هنگامی که به آن بیمارستان رسیدند، یکی از مجروحین مرده بود و 2 تن دیگر به فاصله 35 و 50 دقیقه جان سپردند. شاید اگر آن سه نفر بلافاصله تحت درمان قرار میگرفتند، از مرگ رهایی مییافتند. این حادثه، نمونهایست از هزاران حادثه غیر انسانی که هر روز در جنوب روی میدهد. این قبیل حوادث وحشتناک علم اخلاقی را که بر روی قبیله، کشور، یا نژاد پایهگذاری شده، برملا میسازد. * ما افراد را از ارقام و اشیاء تمیز نمیدهیم تراژدی واقعی این قبیلهپرستی این است که ما افراد را از ارقام و اشیاء تمیز نمیدهیم. به ندرت اتفاق میافتد که افراد را واقعاً به عنوان «انسان» درنظر بگیریم. نوعی نزدیکبینی معنوی دید ما را به حوادث خارجی محدود کرده است. ما افراد را به عنوان یهودی، کاتولیک، پروتستان، چینی، آمریکایی، سفید یا سیاه درنظر میگیریم و فکر نمیکنیم که آنها برادران انسانی ما هستند و از یک ماده بوجود آمدهاند. در این باره سعدی شیرای میگوید: «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک پیکرند» مرد روحانی و مرد لاوی فقط پیکر خونآلود مرد مجروح را در نظر گرفتند و متوجه نشدند که او هم یک موجود و انسانی شبیه آنها میباشد. ولی مرد سامری نیکوکار همیشه به ما یادآوری میکند که باید آب مروارید قبیلهپرستی را از مقابل چشمان معنوی خود کنار زده و افراد را به عنوان «انسان» در نظر بگیریم. اگر مرد سامری در مرحله اول مرد مجروح را به عنوان یهودی در نظر میگرفت در آن مکان توقف نمیکرد. زیرا سامریها با یهودیها روابط دوستانه نداشتند. ولی مرد سامری ابتدا مرد مجروح را به عنوان «انسان» در نظر گرفت و تصادفاً آن مرد یهودی بود. برادر واقعی آن کیست که از ورای حوادث مارجی، خصوصیات درونی را که طبق آن تمام افراد، «انسان» و «برادرند»، در نظر میگیرد. بدین ترتیب، کسانی که ادعا میکنند که قدرت قانون نمیتواند به تبعیض نژادی پایان دهد کاملاً در اشتباهند و ما نباید فریب آنها را بخوریم.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 15372
دفعات دیده شده: ۱۹۱۷ | آخرین مشاهده: ۱ ساعت پیش