-
سیاهپوستان آمریکا به روایت مارتین لوترکینگ- 3/ مخالفان تبعیضنژادی از ترس محکومیت در افکار عمومی دم فروبستهاند
یکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۰۳
بسیاری از سفیدپوستان جنوب آمریکا صمیمانه مخالف مسئله تبعیض نژادی هستند اما از ترس اینکه ممکن است در افکار عمومی محکوم بشوند دم فروبستهاند. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی میکرد. او
بسیاری از سفیدپوستان جنوب آمریکا صمیمانه مخالف مسئله تبعیض نژادی هستند اما از ترس اینکه ممکن است در افکار عمومی محکوم بشوند دم فروبستهاند. مارتین لوتر کینگ جونیور (15 ژانویه 1929 - 4 آوریل 1968) رهبر سیاهپوست «جنبش حقوق مدنی» ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب» شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی پیروی میکرد. اوج فعالیتهای مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه 1960 و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال 1963 در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دیسی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را بهنام «رویایی دارم» انجام داد که از مهمترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا به شمار میآید. مارتین لوتر کینگ در 4 آوریل 1968 در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. در سال 1986 مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبه ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود. نوشته زیر از کتاب «ندای سیاه» اثر مارتین لوتر کینگ است که در آن سیاه پوستان آمریکا را به مقابله با وضعیت حاکم بر محیط سیاسی و اجتماعیشان ترغیب میکند. قسمت چهارم از متن کامل کتاب لوتر کینگ در پی میآید: * فشارهای مادی ارواح ما را به بند کشیده است اندرز با اینکه «همرنگ جماعت نشوید» در نسلی که فشارهای مادی ناخودآگاهان ارواح ما را دربند کشیده و پاهای ما را به آهنگهای موزون و یکنواخت وضع کنونی به حرکت وامیدارد، اندرزی بس دشوار است. بسیاری صداها و نیروها ما را بر آن میدارد تا راهی را انتخاب کنیم که مقاومت کمتری لازم داشته باشد. این صداها به ما حکم میکند تا هرگز به خاطر یک انگیزه غیرتودهای مبارزه نکنیم و هیچگاه در اقلیت هیجان آور دو سه نفری قرار نگیریم. برخی از مریدان روشنفکر ما را به لزوم همرنگ شدن با جماعت و تطبیق با محیط متقاعد میکنند و فلاسفه جامعه شناس به ما تلقین میکنند که اخلاق عبارت از اصولی است که مورد موافقت دسته جمعی و اکثریت قرار گیرد و راههای مشترک راههای درست است. روانشناسان تأیید میکنند که سلامت فکر در آن است که پندار و کردار ما مثل سایر مردم باشد. موفقیت، قبول و تصویب اکثریت همرنگی با جماعت، کلمات دهن پرکن و برجسته جهان نوین است که در آن هرکس میخواهد مدهوشانه در تأمین نظر اکثریت کوشا باشد. * مأموریت ما این است که هم شکل جامعه نشویم علیرغم این کشش روزافزون به سوی هم شکلی، ما مأموریت داریم که از هر شکلی دوری گزینیم و در پی همرنگی با جماعت نباشیم. «پولس» یکی از دوازده نفر حواریون مسیح که بر حقایق باطنی تعالیم مسیح آشنایی کامل دارد چنین اندرز میدهد: «هم شکل این جهان نشوید بلکه به تازگی ذهن خود، صورت خود را تبدیل دهید» ما باید مردمان با ایمانی باشیم نه مردمی مقلد. نجابت اخلاقی داشته باشیم و تنها به برومندی در جامعه اکتفا نکنیم. ما فرمان داریم که به شکل دیگری زندگی کنیم و وفاداری بیشتری داشته باشیم. هر مرد واقعی همشهری دو جهان است. جهان زمان و جهان ابدیت. ما در جهان هستیم اما از جهان نیستیم. «پولس» در رساله خود به فیلیپیان مینویسد «وطن ما در آسمان است.» آنها میفهمیدند که پولس چه میخواهد بگوید، چون وطن فیلیپیان یک مستعره رومی بود. * ماجرای تصاحب فرهنگی کشورها توسط روم وقتی که روم میخواست بر کشوری دست یابد و آن را رومی کند در آن کشور یک دسته کوچک مهاجرین رومی مستقر میگردید که برحسب قوانین و آداب و اخلاق رومی زندگی کنند. این مهاجرین گرچه در کشوری بیگانه میزیستند ولی با استقامت و سرسختی هر چه بیشتر تابع حکومت روم بودند. این اقلیت قومی و آفریننده، فرهنگ و هنر رومی را در همه جا پخش میکرد. معذالک گرچه این نسبت زیاد درست نیست مهاجرین در محیط بیدادگری و استثمار یعنی مستعمره بودند به همین جهت حواری «پولس» میگوید «مسئولیت عیسویان در نفوذ به دنیای غیر مسیح از آرمانهای بس والا و شریف است» ما وقتی در یک مستعمره زمان زندگی میکنیم در مقابل حکومت ابدیت مسئول هستیم. ما هرگز نباید وفاداری ارزنده خود را به هیچ یک از آداب و سنتی که به زمان بستگی دارد وابندیم. نباید به هیچ آرمانی که به دنیای زمینی بستگی پیدا میکند، تسلیم شویم. چون در قلب جهان هستی واقعیت ارجمندتری وجود دارد. خدا و حکومت عشق و محبت. ما باید خود را هم شکل آن سازیم. * مسیح میگوید: ملکوت آسمانها برای زحمتکشان در راه عدالت است فرمان هم شکل نشدن با جهان فقط از طرف «پولس» صادر نشده است بلکه عیسی مسیح که سرآمد آنهایی بود که از همرنگی با جماعت دوری میجستند و هنوز اصول اخلاقی او در وجدان بشریت رسوخ دارد چنین میخواهد. اگر یک اجتماع سرمایه داری بخواهد ما را بفریبد و به ما بباوراند که خوشبختی در بزرگی اتومبیل، عظمت ساختمانها و ارزش لباسهای ماست گفته مسیح را به یاد میآوریم که میگوید: گرچه اموال کسی زیاد باشد حیات او بستگی به اموالش ندارد. اگر در ما کشش به سوی جهان درهم و برهم غریزه جنسی به وجود آید و دیوانه فلسفه خودکامگی بشویم مسیح به ما میگوید: «هرکس به زنی نظر شهوت اندازد هماندم در دل خود با او زنا کرده است». اگر ما رنج راه دادگری را نپذیریم و راه زندگی مرفه و راحت را بر شاهراه ایمان ترجیح دهیم میشنویم که مسیح میگوید: «خوشا به حال زحمت کشان برای عدالت. زیرا ملکوت آسمانها از آنهاست». هرگاه دچار خودخواهی روحی بشویم و افتخار کنیم که به اوج اخلاق نیک رسیدهایم باز هم مسیح به ما آگاهی میدهد که باجگیران و فاحشهها قبل از شما داخل ملکوت خدا میشوند. * ما تاریخ را نمیسازیم بلکه تاریخ ما را ساخته است اگر به خاطر وارستگی بدون ابراز همدردی و نیز باخودپرستی غرور آمیز نیازمندیهای محرومین را بدون پاسخ بگذاریم، مسیح میگوید: آنچه به یکی از کوچکترین برادران من کردید به من کردهاید. اگر اجازه بدهیم که آتش انتقام و کینه دشمنان در دل ما شعلهور شود، مسیح تعلیم میدهد: به دشمنان خود محبت کنید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید با آنکه به شما نفرت بورزند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید. در تمام زمانها و همه جا دستور اخلاقی مسیح درباره محبت پرتو درخشانی است که زشتیهای هم شکلی بدون جهش ما را آشکار میسازد. با وجود این ندای آمرانه در باب زندگی و نا هم شکلی ما چنان روحی تودهای پرورش داده و دگرگونی پدید آوردهایم که از یکسو به آیین یکتاپرستی انس ناپذیر و از سوی دیگر به مسلک اشتراکی مردم گریز برمیخوریم. ما تاریخ نمیسازیم بلکه تاریخ ما را ساخته است. * اغلب مردم امروزی در حکم سندان هستند «لانگ فلو» میگوید: «در این جهان یک فرد بایستی یا پتک باشد یا سندان» این گفته آن است که آدمی یا باید سرمشق اجتماع باشد و یا از اجتماع سرمشق بگیرد. کیست باور نکند که اغلب مردم امروزی در حکم سندان هستند و از روی الگوی اکثریت میبرند؟ به بیان دیگر برای اینکه بیشتر مردمان به خصوص عیسویان قیافه دیگری به خود بگیرند گرماسنجهایی هستند که گرمای عقیده اکثریت را ثبت کرده و نشان میدهند و دستگاههایی نیستند که گرمای جامعه را تنظیم کرده و ثابت نگهدارند. بسیاری از مردم وقتی به طور آشکارا و روشن وضعی برخلاف افکار عمومی پیدا میکنند دچار ترسی هولناک میشوند. کشش بیشتر مردم به سوی پذیرش افکار دوپهلو است که شامل همه چیز بشود و آنقدر تودهای باشد که شامل همه شود. همزمان با آن مرام عظمت پرستی هم پیشرفت نامرتبی کرده است. ما در دورانی زندگی میکنیم که هر چیز بزرگتر و پهناورتر برای مردم اطمینان بخشتر است، شهرهای بزرگ، ساختمانهای بزرگ و شرکتهای بزرگ. * مخالفان مسئله تبعیض نژادی از ترس محکومیت نزد افکار عمومی دم فروبستهاند این مسلک عظمت پرستی در بسیاری از مردم ایجاد ترس کرده است که مبادا به عنوان اقلیت شناخته شوند. کم نیستند کسانی که افکار بلند و ارزنده را گرامی بدارند، اما حقیقت را از ترس اینکه اشتهار کاذبی پیدا کنند پنهان سازند. بسیاری از سفیدپوستان جنوب آمریکا صمیمانه مخالف مسئله تبعیض نژادی هستند اما از ترس اینکه ممکن است در افکار عمومی محکوم بشوند دم فروبستهاند. میلیونها همشهریهای ما وقتی در مییابند که اغلب عقده (ارتش صنعت) اساس سیاست ملی ما را تشکیل میدهد به شدت نگران میشوند، ولی به میهن پرستی کسی خدشه وارد نمیکنند. تعداد بیشماری آمریکایی عقیده دارند که سازمان جهانی مثل سازمان ملل متحد بایستی چین سرخ را به عضویت بپذیرد، ولی چون میترسند به طرفداری کمونیستها متهم شوند چیزی نمیگویند. یک عده مردمان متفکر معتقدند که سرمایهداری متعارف باید مبتنی بر آن باشد که درآمد ملی منصفانه بین افراد ملت تقسیم شود، اما ترس دارند از اینکه انتقاد آنها سبب شود که آمریکایی شناخته نشوند. * جوانان ما در کارهای ناشایست شرکت میکنند چون توان «نه» گفتن را ندارند بسیاری از جوانان آراسته و سالم روزگار ما برخلاف میل و سلیقه خود در کارهای ناسالم شرکت میکنند، زیرا میدانند وقتی که یک دسته میگوید «بلی» اگر آنها بگویند «نه» دچار زحمت و گرفتاری میشوند. کم هستند اشخاصی که بتوانند در مجامع عمومی گستاخانه عقاید خود را ابراز دارند، ولی بسیاری آنهایی که میگویند کم رویی خدادادشان مانع از آن است که بتوانند در باب مسائل جاری اظهار عقیده کنند. هم شکلی کورکورانه ما را نسبت به فردی که در ابراز عقیده راست و درست خود پافشاری میکند و اصرار می ورزد آنقدر بدگمان میکند که باکی نداریم حتی آزادیهای مدنی را هم از او سلب کنیم. مردی که به راستی اعتقاد به صلح دارد باید خیلی دیوانه باشد که به نشانه صلح جویی تکه چلوار سفید را بدست گرفته و در تظاهرات عمومی شرکت جوید. اگر یکی از اهالی جنوب آمریکا البته از نژادسفید که در تخیلات آمریکایی لایقتر و توانگرتر از هر بشر دیگری است برحسب تصادف سیاه پوستی را به خانه خود دعوت کند یا با او در مبارزه به خاطر آزادی شرکت کند به زودی برگ احضاریه بازپرستی را دریافت خواهد داشت و اگر اعتقاد به اصل برادری بشر داشته باشد حتماً کمونیست است!
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 15367
دفعات دیده شده: ۱۷۹۳ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش