-
روایت روزنامهنگار آمریکایی از یک پرونده مفتوح-2 / اولین پیروزی جنگی شیعیان که اعتبار آمریکا را بر باد داد
سهشنبه ۴ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۴۸
قدرت فیزیکی واحدهای آمریکایی به اضافه توپهای سنگین ناو نیوجرسی که گلولههای آن فولکس پرنده نامیده میشد و 2700 پوند وزن داشت در مقابل شیعیان بیخاصیت بود زیرا خصوصیت رزمی واحدهای شیعیان این بود که آنها از خود قدرت اراده و تصمیم نشان میدادند. در بامداد 23 اکتبر 1983بزرگ ترین عملیات استشهادی توسط جوانان مقاوم و گمنام لبنانی، علیه اشغالگران آمریکایی در بیروت انجام شد. این عملیات در ادبیات سیاسی و تاریخی ایالات متحده آمریکا به «کابوس اکتبر 83» اشتها
قدرت فیزیکی واحدهای آمریکایی به اضافه توپهای سنگین ناو نیوجرسی که گلولههای آن فولکس پرنده نامیده میشد و 2700 پوند وزن داشت در مقابل شیعیان بیخاصیت بود زیرا خصوصیت رزمی واحدهای شیعیان این بود که آنها از خود قدرت اراده و تصمیم نشان میدادند. در بامداد 23 اکتبر 1983بزرگ ترین عملیات استشهادی توسط جوانان مقاوم و گمنام لبنانی، علیه اشغالگران آمریکایی در بیروت انجام شد. این عملیات در ادبیات سیاسی و تاریخی ایالات متحده آمریکا به «کابوس اکتبر 83» اشتهار پیدا کرد و تلاش مسئولان این کشور برای شناسایی عاملان این عملیات بزرگ و غرور آفرین هنوز هم به نتیجه نرسیده است. طی این عملیات 241 تفنگدار دریایی (مارینز) آمریکایی که از زبده ترین سربازان این کشور به شمار می روند به هلاکت رسیدند. آمریکاییها از عملیات مارینز به عنوان بدترین حادثه پس از جنگ ویتنام یاد می کنند. متن پایین قسمت دوم از روایت «رابین رایت» خبرنگار آمریکایی از این حادثه است: *با افزایش نیروهای رزمی آمریکا در لبنان هر چه احساسات برعلیه تفنگداران نیروی دریایی بیشتر میشد آمریکا هم تعداد نیروهای رزمی خود را بیشتر میکرد. تعداد سربازان مستقر در پایگاه در خاک لبنان بین 1200 تا 1400 نفر بود ولی تعداد سربازان مستقر در ناوگان آمریکایی در دریای مدیترانه یکباره به 12400 نفر افزایش داده شد و این بدون در نظر گرفتن نیروهای مستقر در ناو نیوجرسی بود. این ناو تنها ناو جنگی آماده به کار جهان بود. وقتی بین دروزها و مسیحیان جنگ در گرفت وزارت دفاع آمریکا این ناو کشتیهای همراه آن را به سواحل لبنان گسیل داشت. واحد آمریکایی نیروهای چند ملیتی حافظ صلح اکنون میتوانست از دریا مناطق مورد نظر را در خشکی زیر حمله بگیرد و این در صورتی بود که احساس میکرد جان سربازانش در خطر قرار گرفته است. *آماده باش تمام نیروهای آمریکایی نه برای دفاع از یک پایگاه خود با وجودی که گفته میشد دروزیها در مقابل مسیحیان چندان زیاد دوام نخواهند آورد ولی دروزیها به سرعت پیشروی کردند و مسیحیان را از 85 درصد مناطق کوهستانی بیرون راندند. سپس آن طور که میگفتند، شبانه منطقه سوقالغرب را که یک منطقه استراحتگاه کوهستانی بود به محاصره در آوردند و این منطقه ناگهان به یک ناحیه استراتژیکی در کوهستان شوف تبدیل شد، چرا که این ناحیه آخرین نقطه حضور ارتش لبنان بود و دروازه ورود به ناحیه تحت تصرف مسیحیان یعنی «بابدا» در جنوب شرقی بیروت و نیز مقر ریاست جمهوری لبنان محسوب میشد. ارتش لبنان، وحشتزده نیروهای آمریکایی را به کمک طلبید تا بتواند سوقالغرب را حفظ کند. فرماندهان تأیید میکردند که ارتش حتی نیم ساعت هم نمیتوانست در مقابل دروزیها مفاومت کند. مک فارلین برای کمک به آنها اعلام آمادگی کرد. *اینجا پایمان روی پوست خربزه است سرهنگ گرایتی که سیاستمداران و فرماندهان سپاه چند ملیتی حافظ صلح او را به عنوان محافظهکارترین و معتدلترین افسر میشناختند وقتی فرمان آماده باش تمام نیروهای دریایی و هوایی آمریکایی را آن هم نه برای دفاع از یک پایگاه مهم آمریکایی بلکه برای کمک به ارتش لبنان در سوقالغرب دریافت کرد از عصبانیت روی پایش بند نمیشد. در حقیقت با این کار، تفنگداران دریایی برای اولین بار قرار بود آشکار قدم پیش گذارند و در درگیریهای لبنان شرکت کنند. دو افسر دیگر شاهد بودند که گرایتی چگونه از طریق بیسیم با فرماندهان جر و بحث میکرد. آن دو تعریف میکردند که گرایتی شدیداً به این مسئله اعتراض داشت و میگفت: «من نمیتوانم این کار را بکنم زیرا با این کار بیطرفی خود را نقض کردهایم. آیا متوجه هستید که اگر این کار را بکنید ما را در اینجا نابود خواهند کرد؟ ما در اینجا در معرض حملهها سنگین قرار داریم و پایمان روی پوست خربزه است». ولی کسی به اعتراضات گرایتی توجه نکرد. *با اولین پیروزی جنگی شیعیان آمریکا اعتبار خود در لبنان را از دست داد توپخانه سنگین ناو اتمی ویرجینیا بیش از هفتاد شلیک همزمان بر روی هدفهای مورد نظر انجام داد. هواپیماهای جنگی آمریکا به پرواز درآمدند و تا آخرین دقایق پروازشان به بمباران ادامه دادند. غمانگیزتر این بود که بعداً معلوم شد این شلیکها و بمباران هواپیماها اصلاً لازم نبوده است چرا که مک فارلین و واسطههایی از عربستان سعودی یک هفته بعد یک آتشبس بین طرفین درگیر برقرار کردند. با این دو حادثه - یکی اولین پیروزی جنگی شیعیان و دیگری دخالت آمریکا در جنگ داخلی لبنان - آمریکا بیطرفی و اعتبار خود را در لبنان از دست داد. مشاورین آمریکایی از آن موقع به بعد، دیگر به عنوان متحد مسیحیان تلقی میشدند و تفنگداران دریایی هم - آنطور که یک روزنامه چاپ بیروت - نامگذاری کرده بود - ژاندارمهای بینالمللی در لبنان نامیده شدند و به عنوان نشانههای آشکار قدرت سیاسی آمریکا، یکباره هدف حملات گروههای متحد مسلمان قرار گرفتند. از این لحظه که این تنفگداران در جنگ داخلی لبنان بیطرفی خود را کنار گذاشته و دخالت کردند، دیگر نقش خود را به عنوان سپاه بینالمللی حافظ صلح از دست دادند و اصلاً صلحی هم وجود نداشت که آنها بخواهند و بتواند حفظش کنند. *«کاسترو» در بین شیعیان لبنان شیعیان پرتحرکترین و فعالترین گروه بودند و رهبری آنها را کسی به عهده داشت که تفنگداران دریایی آمریکا او را به خاطر ریشبلندش «کاسترو» مینامیدند. او هم مرتباً به سربازان آمریکائی حمله میکرد. البته چند گروه دیگر غیر از شیعیان هم بودند که به اندازه گروه شیعیان معروف و شناخته شده نبودند و با روشهای مخفیتر از شیعیان پایگاه در خطر افتاده آمریکاییان را مورد حمله قرار میدادند. نبیهبری، رهبر جنبش امل بارها شرکت و دخالت رزمندگانش را در این حملهها تکذیب و رد کرد. او گهگاه به افرادش دستور میداد که پناهگاههای تک تیراندازان را هدف بگیرند و آنها را خاموش کنند. در حقیقت، تعدادی از رزمندگان شیعی عملاً و برحسب تشخیص خودشان عضو امل بودند ولی بقیه او طور نبودند. در آلونکهای فقیرنشین اطراف پایگاه تنفگداران دریایی آمریکا در طول همان چند هفته تعدادی از رزمندگان متعصب از گروههای مختلف کمین کرده و منتظر فرصت مناسب بودند. *قدرت فیزیکی واحدهای آمریکایی مقابل شیعیان بیخاصیت است قدرت فیزیکی واحدهای آمریکایی به اضافه توپهای سنگین ناو نیوجرسی که گلولههای آن فولکس پرنده نامیده میشد و 2700 پوند وزن داشت در مقابل تک تیراندازان، بمبگذاران و شیعیان بیخاصیت تشخیص داده شد زیرا اینها همانطور که خصوصیت رزمی واحدهای شیعیان است از خود قدرت اراده و تصمیم نشان میدادند و به این وسیله هم بر سلاحهای رسمی و تکنیکهای جنگی پیروز میشدند. 43 روز پس از درگیریهای سوقالغرب بود که راننده خندان کامیون بنز، پایگاه واحد دریایی آمریکا را منفجر و تفنگداران را که هنوز در خواب بودند به هوا پرتاب کرد. * بهانه دخالت ایران برای اغراض دیگری تعقیب میشود تصور آمریکاییان مبنی براینکه بین ایران و سوریه و بمبگذاریها ارتباطی وجود دارد. سابقه حضور واحدهای ایرانی در لبنان به زمان حمله اسرائیلیها در ژوئن سال 1982، زمانی که آیتالله خمینی و مذهبیون اطراف وی به سرعت نسبت به پیشروی بیمحابای اسرائیل عکسالعمل نشان دادند، میرسد. در اوائل اینطور به نظر میرسید که ایران بیش از هر کشور عربی - به جز سوریه - به فلسطینیان و لبنانیها کمک وسیع نظامی میکند. ولی در بررسی مجدد واقعاً معلوم شد که (ادعای) دخالت ایران فقط یک بهانه بوده است تا در درازمدت اغراض دیگری تعقیب شود. *1000 پاسدار ایرانی در لبنان چند روز پس از عملیات اسرائیلیها با نام «صلح برای جلیلیه» و شانزده ماه قبل از انفجار مقر سپاه چند ملیتی صلح، ایران بیش از 1000 پاسدار به این منطقه اعزام کرد. پاسداران انقلاب افراد داوطلب از یک گروه شبه نظامی نیرومند ولی آموزش ندیده بودند که پس از پیروزی انقلاب در ایران تشکیل شده بود تا بازوی اجرایی و عامل قدر و اعتبار عقاید روحانیون باشد. این عده در سابادانی، بزرگترین پایگاه عملیاتی خود در خارج از ایران را برپا کردند و در قسمتی از آن که به حومه شهر میرسید. یک اردوگاه برای جوانان ترتیب دادند که البته با اجازه سوریها صورت گرفته بود. از آن به بعد سابادانی به صورت پایگاه مرکزی فعالیت 300 تا 600 پاسدار که در نقاط مختلف دره بقاع و درست در طول مرز مستقر شد بودند درآمد. این جاده فاقد کنترل، حکم رگ حیاتی را پیدا کرده بود و در طول 20 ماه بعد مرتباً بر اعتبار و اهمیت آن افزوده شد. این راه در درجه اول وسیله ارتباط در دو طرف مرز بین پایگاه ایرانیان در سوریه و سربازان مستقر در اطراف شهر تاریخی بعلبک در لبنان بود ولی کمی بعد به صورت راه تدارکاتی برای عملیات نظامی درآمد. *آمریکاییها شانسی برای یافتن محل نگهداری دوج پیدا نکردند در 19 جولای 1982 دیوید دوج رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت به وسیله افراد مسلح ناشناس ربوده شد و در اوضاع و احوال آشفتهای که این حادثه به وجود آورد - و محاصره غرب بیروت به وسیله اسرائیل هم بر این آشفتگی افزود - آمریکاییها شانسی برای یافتن محل نگهداری دوج به دست نیاوردند. بعدها محافل دیپلماتیک آمریکا گفتند که دوج از همان جاده قدیمی کوهستان به سابادانی برده شده بود. بالاخره منابع جاسوسی اعتراف کردند که از اواخر سال 1982 ماهوارههای آمریکایی شروع به کنترل و تحت نظر گرفتن منطقه ساباداتی و جاده قدیمی آن کرده بودند. آمریکاییها میخواستند دقیقاً بدانند ایرانیان در آنجا چکار میکنند. با وجود تبلیغات تهران، پاسداران منطقه، هیچگونه اقدامی در مورد حمله به اسرائیلیان که در 35 مایلی جنوب آنها حضور داشتند به عمل نیاوردند. ظاهراً دلیل این مسئله آن بوده است که آنها با اهداف دیگری مشغول بودهاند. آنها در درجه اول مبلغ عقیدتی و در درجه دوم رزمنده عقیدتی بودند. *بعلبک بیشتر به یک تهران کوچک شبیه بود پاسداران، منطقه بعلبک را که یک منطقه شیعهنشین است کلاً در اختیار گرفته بودند. آنهادر سه محل مهم و کلیدی مستقر شده بودند: در محل فرماندهی عالی ارتش در پادگان شیخ عبدالله، در یک کلینیک مدرن که به بیمارستان خمینی تغییر نام داده شده بود و در هتل خیام. ولی آنها در بسیاری از جاهای دیگر هم فعال بودند. مثلاً در مدارس که در آنجاها آموزش اسلامی میدادند. در حقیقت سوریه به طور تئوریک منطقه شرقی لبنان را در کنترل داشت ولی بعلبک بیشتر به یک تهران کوچک شبیه بود. شش ماه پس از ورود پاسداران به این منطقه در سال 1982 هر روز تعداد بیشتری از زنان چادر مشکی به سر میکردند که تمام بدن آنها به جز قسمتی از صورت را میپوشاند. پلاکاردها و تصاویر دیواری جالب و جذاب، خمینی را به عنوان رهبر رزمندگان در خون خفته راه آزادسازی بیتالمقدس نشان میداد. نوشابههای الکلی از مغازهها دور ریخته شد و پاسداران در تمام کارها دست بالا را داشتند. * تولد «حزبالله» در فاصله چند ماه، گروه دیگری از رزمندگان گرد روحانیون شیعی مذهب منطقه جمع شده و سازمان دیگری به نام «حزبالله» را به وجود آوردند. حزبالله یعنی حزب خدا که به تقلید گروه همنام خود در ایران به وجود آمده بود. نام حزبالله از یک آیه قرآن گرفته شده بود که در آن به گروه حزبالله وعده نصرت و پیروزی داده شده است. گروه حزبالله به سرعت اعضای زیادی پیدا کرد زیرا هم ایرانیان و هم متحدین محلی آنها به وسیله فیلمها و سمینارهای عقیدتی، کشاورزان شیعه و نیز جوانان را آموزشهای عقیدتی میدادند و نتفیذ عقاید میکردند. بر سردر ساده مسجد «رأس العین» تابلویی به این مضمون نصب شد: «پایگاه اصلی شهادت». روی پلاکاردها و تابلوها در خیابان نیز این شعارها به چشم میخورد: «مرگ بر آمریکا»، «شهادت، آرزوی هر مؤمن است»، «انقلاب ما اول اسلامی، بعد ایرانی است» و «انقلاب ما انقلاب مستضعفان در تمام دنیاست». روزانه هشت ساعت، رادیویی بنام «صدای انقلاب ایران» نطق و خطابه و سرود و مصاحبه با طرفداران انقلاب را پخش میکرد. *به انقلاب اسلامی قسم یاد کردهایم پس ما هم جزو حزبالله هستیم از آنجا که حزبالله سازماندهی رسمی و لیست اعضا نداشت، این گروه یک حزب سیاسی آن طور که در غرب معمول است نبود ولی همه جا اهداف میعنی را تعقیب میکرد. موسوی درباره گروه خود میگفت: «حزبالله حرکت مردم است و یک حکومت مردمی است» به عبارت دیگر هر مسلمان که در جنوب علیه اسرائیل میجنگد و از شرف مسلمانان در بیروت و یا در دره بقاع دفاع میکند و با انقلاب اسلامی رابطه دارد عضو حزبالله است. ما در گروه امل اسلامی (امل اسلامی به خاطر سیاستهای نبه بری از امل جدا شد) برای اسلام کار میکنیم و به انقلاب اسلامی قسم یاد کردهایم. پس ما هم جزو حزبالله هستیم». ایران طلیعه انقلاب خود را به وسیله امل اسلامی و حزبالله به سوی غرب حرکت داده است تا انقلاب خود را توسعه دهد. قرار بود که این حرکت به سرعت رشد کند. *رابطه ما با ایران مثل رابطه مادر با فرزندش است موسوی کمی قبل از بمبگذاری در مقر سربازان آمریکایی و فرانسوی، رابطه ایران با گروههای زیر نظرش را رابطه مادر با فرزندش نامید. او گفت: «ما فرزندان ایرانیم. ما به قصد بنای یک جامعه اسلامی کار میکنیم که در نهایت یک حکومت اسلامی به وجود خواهد آورد» و نیز اضافه کرد: «البته این سخنان نباید این گونه معنی شود که ما میخواهیم در لبنان یک حکومت اسلامی به وجود آوریم. هدف ما این است که تکتک افراد را به صورت یک مسلمان واقعی درآوریم. ما با هم یک جامعه اسلامی میسازیم که با منطقه اسلامی بهتر و مؤثر از آنچه در گذشته بوده متحد خواهد شد. مسلمانان لبنان و جاهای دیگر با هم متحد خواهند بود.» موسوی میگفت: «انقلاب اسلامی به پیش خواهد رفت و فلسطین و بیتالمقدس را آزاد خواهد ساخت و آنگاه حکومت اسلامی بر منطقهای حکومت خواهد کرد که لبنان فقط قسمتی از آن خواهد بود.» *اگر دفاع تروریسم است ما تروریست هستیم یک هفته پس از انفجار مقر سپاهیان چند ملیتی صلح، واشینگتن انگشت روی موسوی گذاشت و او را عامل اصلی دانست زیرا او از قرار معلوم تحت حمایت ایران و با موافقت سوریه کار میکرد. البته موسوی هرگونه دخالت در آن انفجار را رد کرد ولی اقدام کنندگان را تقدیر نمود. او گفت: «من این کار درست را تأیید میکنم و آن را کاری مشروع و قانونی میدانم و در مقابل ارواح شهدایی که آن را انجام دادند سر تعظیم فرود میآورم». موسوی تأیید کرد که: «ایران با حادثه بیروت هیچ ارتباطی ندارد. طوفان انقلاب اسلامی امواج انقلابی جدیدی را به وجود آورده است که آمریکاییان و فرانسویان را از لبنان بیرون کرده است. این امواج به زودی اسرائیل را هم از بیروت بیرون خواهد راند.» موسوی بعدها گفت: «وقتی آمریکا ملت ما را میکشد پس باید ملت من هم آمریکاییان را بکشد. ما این را گفتهایم که اگر دفاع از خود و مقاومت در برابر فشار آمریکا، اسرائیل و فرانسه تروریسم است پس ما تروریست هستیم. این راه خون است، یک راه شهادت. مگر هنگامی که برای خدا مبارزه میکنیم و با زور مقابله مینماییم. اگر پیش بیاید برای ما آنقدر آسان است که یک سیگار کشیدن.» اینکه آیا اظهارات موسوی مبنی بر عدم دخالت با واقعیت منطبق است یا نه موضوع دیگری است، ولی یک چیز روشن است و آن اینکه جنبشهای انقلابی در بعلبک از پاییز 1982 به سرعت رشد کردند. *خیالپردازی رابین رایت درباره حسین شیخ الاسلام نویسنده آمریکایی در این قسمت قصد دارد زیرکانه انفجار مارینز را به نوعی به ایران مرتبت بداند: بعلبک و پادگانهای آموزشی مستقر در محدوده 15 مایلی حومه آن مکانهایی برای تمرین این بازی خطرناک سیاسی شد. مبارزان جهاد اسلامی مسئولیت بمبگذاریها در بیروت را به عهده گرفته بودند و البته به طور روزافزون این فکر قوت میگرفت که این تلفنکنندگان ناشناس انگار که همان اعضای جهاد اسلامی باشند که بیشتر در رابطه با نوعی شبکه اطلاعاتی برای تعداد زیادی از هستهها یا گروهکهای نفوذ مستقل فعالیت میکردند تا در رابطه با یک گروه فراگیر بنیادگرا. کسی که نامش زیاد مطرح بود حسین شیخالاسلام بود که در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران نقش مهمی داشت. در این حادثه 53 دیپلمات و کارمند امنیتی آمریکا 444 روز به عنوان گروگان نگه داشته شدند. شیخالاسلام بعدها به وزارت خارجه رفت و سمت معاونت وزیر در مسائل سیاسی را عهدهدار شد. پست جدید ایجاب میکرد که شیخالاسلام که هنوز سی سالش هم نشده بود و به تازگی از دانشگاه برکلی فارغالتحصیل گشته بود گهگاه به سوریه و لبنان سفر کند و از منطقه سابادانی و بعلبک هم دیدار نماید. یک هفته قبل از حادثه بمبگذاری در بیروت، او در هتل شرایتون دمشق پایتخت سوریه، اطاقش درست در همان طبقهای بود که نماینده سرویس خارجی خبرگزاری رویتر «مایک شریدان» هم در آن اتاق داشت. دیدار شیخ الاسلام از سوریه ظاهراً به قرارداد نفتی بین ایران و سوریه مربوط میشد ولی نماینده رویتر دیده بود که او با یک اتومبیل مرسدس بنز دارای نمره سوری این طرف و آن طرف میرفت و سایر مأمورین غربی هم میگفتند او را دیدهاند که از مرز میگذشته و وارد لبنان میشده است. قرار بوده است که شیخالاسلام تا 24 یا 25 اکتبر در سوریه بماند ولی او اتاقش را در 22 اکتبر تحویل داد و به نظر میرسد که اینکار ناگهانی صورت گرفته باشد. آن روز، روز قبل از تاریخ انفجار بمب در مقر تفنگداران دریایی آمریکا و مقر سربازان فرانسوی عضو سپاه صلح در بیروت بود.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 14903
دفعات دیده شده: ۱۳۰۸ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش