-
طولانیترین نسلکشی تاریخ چگونه اتفاق افتاد-9/ چگونه سرخ پوستان هیزم کوره آدم سوزی آمریکاییها شدند
یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۵۶
یک نظامی انگلیسی در بیان خاطراتش درباره یورش به روستای سرخ پوستان آورده است که خدا میدید چگونه سرخ پوستان هیزم کوره آدم سوزی شده اند و خدا اینگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختیار سرزمینشان را به ما داد. بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نبوده اند. قسمت هشتم این مج
یک نظامی انگلیسی در بیان خاطراتش درباره یورش به روستای سرخ پوستان آورده است که خدا میدید چگونه سرخ پوستان هیزم کوره آدم سوزی شده اند و خدا اینگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختیار سرزمینشان را به ما داد. بررسی تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن نشان میدهد که پدران ایالات متحده برای برپایی کشور جدید، نسل سرخ پوستان که صاحبان اصلی این سرزمین بودند را از بین بردند و هیچگاه تا به امروز حقی ولو اندک برای زندگی آنان قایل نبوده اند. قسمت هشتم این مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اینک قسمت نهم آن تقدیم می گردد: *شیوه مردانه سرخ پوستان در میدان نبرد در چهارمین روز این کشتار «فرانک باوم» که این پیروزی او را سرمست کرده بود این کشتار را چنین توصیف کرد: «کار بسیار نیکی انجام دادیم برای پاسداری از تمدن خودمان وظیفه داریم این مسیر را ادامه دهیم ما باید ریشه این موجودات وحشی را قطع کنیم و نام و نشانی از سرخ پوستان در سرزمین باقی نگذاریم.» در یادداشت ها، خاطره ها و گواهیهای نخستین گروههای استعمارگر همه مفاهیم جنگی سرخ پوستان به مسخره گرفته شده است. چراکه سرخ پوستان به دو عامل بنیادین در جنگ کلاسیک یعنی زمینگیر کردن دشمن و پیشروی در عمق خاک او اعتقاد نداشتند. جنگهای سرخپوستان بیشتر به جشنوارههای شادیبخش شباهت داشت تا به جنگ واقعی. در جنگهای سرخ پوستان شجاعت و اصول مردانگی و مهارت نمایش داده میشد و نه پیکرهای کشته شدگان!! به راستی که استعمارگران از جنگهای سرخ پوستان چه برداشتی داشتهاند؟ و چگونه اظهارنظر کردهاند؟ نگاه کنید: سرخ پوستان برای سرگرمی و پرورش بدن جنگ به راه می انداختند و نه برای به زانو درآوردن دشمن!! اصولا دشمنی در کار نبود شاید به مدت هفت سال بدون اینکه هفت نفرشان کشته شوند با یکدیگر بجنگند. سرخ پوستان با رقص و پایکوبی و پرش و دویدن در دشت و بیابان با یکدیگر رزم میکردند. هرگاه یکی از آنها زخمی می شد جنگ کاملا متوقف میگردید و جنگجویان به درمان مجروح می شتافتند. هنگامی که «کورتیس» یکی از فرماندهان خونخوار سپاه اروپایی ها میان سرخ پوستان رفت و به آنان گفت که برای مأموریت صلح آمیز آمده است بیدرنگ سخن او را باور کردند و درب خانهها، کاخها و معادن طلای خود را در برابرش گشودند. ازنظر سرخ پوستان اعلام صلح جز صلح، مفهوم فریبنده دیگری ندارد و این یکی از اصول جنگی و تعهدا خلاقی آنان را تشکیل میدهد. برای آنان قابل درک نبود که چرا سفیدپوست تعهدی را اعلام میکند و پس از گذشت چند روز آن را نقض میکند. *برای نبرد با شما دلایل آن را میگوییم و اگر خسارت دادید با شما جنگ نخواهیم کرد اظهارات یکی از سرخ پوستان قوم «لوناپه» در برابر انگلسی ها میزان صداقت، اخلاق، سادگی و بیگناهی آنان را نشان میدهد: «می خواهیم با شما در صلح و آسایش زندگی کنیم آنچنان که با دیگران در صلح بسر می بردیم. اگر روزی در اندیشه جنگ با شما باشیم دلایل آن را از پیش به آگاهی شما می رسانیم چنانچه پذیرفتید و متقاعد شدید خسارت جنگی را که میخواهیم آغاز کنیم بپردازید ما با شما جنگ نخواهیم کرد. اگر خواسته باشید با ما بجنگید خواهشمندیم علت و دلایل آن را قبلا به آگاهی ما برسانید. چنانچه نپذیریم و زیانهای احتمالی آن را که مطالبه می کنید نپردازیم آنگاه حق دارید با ما بجنگید در غیر این صورت حق ندارید با ما بجنگید.» انسان سرخ پوست هرگز نتوانست انگیزه جنگ های سفیدپوستان اروپایی و دلایل اقدامات خشونت آمیز و جنایتکارانه آنان را درک کند. او هرگز نتوانست راز «مقدس شمردن مالکیت» و هوس غصب سرزمین دیگران را بشناسد. چرا که انباشتن ثروت، غارت، چپاول منابع طبیعی سایر خلق ها در نظام ارزشی سرخ پوستان معنی ندارد. این مالکیت خصوصی است که از نگاه «مارتین لوتر» معیار تفاوت بین انسان و حیوان می باشد. میان سرخ پوستان به ندرت جنگ اتفاق می افتد آن هم به علت حوادث انفرادی و یا به خاطر توهین ناخودآگاه به یکدیگر. چه بسا با پرداخت خسارت مالی و دیه و یا عذرخواهی از وقوع جنگ جلوگیری بهعمل می آوردند و تاریخ و فرهنگ آنان هرگز بردهداری و خرید و فروش انسان را به خود ندیده است. *دانشمند اروپایی: میان سرخ پوستان کشتن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید «جرج گرینل» دانشمند انترویولوژی درباره سرخپوستان چنین نوشته است: «از میان سرخ پوستان ساکن دشتها که تعدادی از آنان را خوب میشناسم معتقدند که برخورد فیزیکی با دشمن و آسیب رسانی به او در میدان رزم، زشتترین نماد تجاوزگری است. اما ضربه زدن به دشمن بدون اینکه آسیبی به او وارد شود از نشانههای بارز مردانگی است. ورود سوارکار به میدان کارزار بدون اسلحه از نشانههای شجاعت و اصول مردانگی سرخ پوستان می باشد. آنان به دست گرفتن نیزه را روشی شجاعانه و شایستهتر از مسلح شدن به تیر و کمان می دانستند و در دست داشتن خنجر را بهتر از بدست گرفتن نیزه می دانند. از نظر آنان بزرگترین و برترین نشانه شجاعت این است که سوارکار بدون داشتن اسلحه به میدان برود. «ستانلی دایموند» در کتاب خود انسانهای متمدن و ابتدایی را مورد مقایسه قرار داده و نوشته است: «میان سرخ پوستان کشتن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید. اصولا در فرهنگ آنان قتل جایگاهی ندارد. جنگهای آنان بیشتر به نمایشنامههای خیمه شب بازی شباهت داشت. کشتن انسان با هر انگیزه و ماهیتی که داشته باشد طبق مراسم و آیین های خاصی انجام میگرفت. سرخ پوستان حیات زن و کودک را مقدس می شمردند و هرگونه تجاوزگری به آنها را ننگ می دانستند. میتوان گفت که این سادگی و صداقت آنان بود که سبب شد انگلیسی ها در طبیعت زیبا و بوستان مسالمت آمیز سرخ پوستان تاخت و تاز کنند و جنگهای نسل کشی راه بیندازند. *پاسخ انگلیسیها به خوشامدگویی سرخ پوستان در سال 1637 هنگامی که انگلیسی ها به فرماندهی کاپیتان «جان اندیکوت» نسل کشی قوم سرخ پوست «ناراگنستس» را به پایان رساندند و مستانه به پایگاههای خود بازمی گشتند میان راه کوشیدند به قوم «پیکو» نیز شبیخون بزنند تا با قتل عام آنان بیشتر لذت ببرند. یکی از سفیدپوستانی که در این حمله شرکت داشت مشاهدات خود را چنین بیان کرده است: «هنگامی که سرخ پوستان پیکو احساس کردند به آنان نزدیک می شویم به استقبال ما شتافتند و فریاد خوش آمدید انگلیسی ها سردادند. آنان انگلیسی ها را أوانکس می نامیدند. سرخ پوستان از طرح شومی که برای آنان پنهان کرده بودیم آگاهی نداشتند از حضور ما به نحوی ابراز خرسندی کردند که شادی روستاها و جنگلهای آنان را فرا گرفت. اما هنگامی که به رودخانه پکویت نزدیک شدیم و به سوی آنان گلوله شلیک کردیم و نخستین سرخ پوست به خاک و خون کشیده شد تازه آگاه شدند حضورمان برای چیست و همگی روستاهای خود را رها کردند و به جنگلها گریختند. در این حال سربازان سفیدپوست احساس سرخوردگی کرده و به آتش زدن روستاها و مزارع سرخ پوستان مبادرت ورزیدند. *آیا شما به زنان و کودکان ما رحم می کنید؟ به محض اینکه سربازان به مستعمرهها بازگشتند سرخ پوستان از پناهگاهها بیرون آمدند و پس از سازماندهی خود به قلعه «سیبروک» پایگاه سفیدپوستان یورش بردند و به راحتی وارد آن شدند. اما به هیچ یک از سربازان سفیدپوست آسیب نرساندند آنان گمان کردند با این «نمایش شجاعانه» اعتبار و حیثیت خود را بازستاندهاند و با این حرکت توانستهاند استعمارگران را به قبول زندگی مسالمت آمیز متقاعد نمایند. سرخ پوستان قوم پیکو با صداقت و سادگی معمول خود در گفت وگو با «لئون کاردینر» فرمانده قلعه سیبروک امکان همزیستی مسالمت آمیز را از او جویا شدند. او در پاسخ به این پیشنهاد گفت: شما با این تجاوزگری همه راه های صلح و امکان همزیستی مسالمت آمیز را بستید. سرخ پوستان سپس از این فرمانده پرسیدند در صورت بروز جنگ آیا زنان وکودکان را هم می کشید؟ کاردینر به آنان گفت: پاسخ این پرسش را هنگام وقوع جنگ میدهم. چند روز از این ماجرا نگذشته بود که کاپیتان جانن مایسون دو تیپ از شبه نظامیان سفیدپوست را برای حمله به سرخ پوستان قوم پیکو آماده کرد. فرماندهی یک تیپ را خود به عهده گرفت و فرماندهی تیپ دوم را به جان اندرهیل واگذار کرد. سپاهیان این دو تیپ سحرگاه یک روز زمستانی از دو جبهه به سرخ پوستان که خواب بودند یورش برده و آنان را قتل عام کردند. *چگونه سرخ پوستان هیزم کوره آدم سوزی شدند مایسون آن شب را «آخرین خواب سرخ پوستان» توصیف کرده بود و در خاطراتش چنین نوشت: «خداوند آفریدگار در دل سرخ پوستان ترس و وحشت فرود آورد. آنان کوشیدند از چنگ اسلحه ما فرار کنند و خود را به آتش بیفکنند. خدا از رفتار دشمنانش و دشمنان خلق برگزیدهاش شاد و خندان بود. آنان را مسخره و تحقیر می کرد. خدا میدید چگونه سرخ پوستان هیزم این کوره آدم سوزی شده اند چرا که روستا در آتش می سوخت. خدا اینگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختیار سرزمینشان را به ما داد. زمین از پیکرهای آنان انباشته شده بود.» «جننگز» در کتاب «یورش و اشغال آمریکا» نوشته است: «سالهای طولانی گذشت تا اینکه سرخ پوستان شیوههای جنگی اروپایی را آموختند و از آن عبرت گرفتند. انگلیسی ها هر اندازه در وعدههای خود صداقت داشتند به محض اینکه با منافع بی حد و مرزشان تعارض پیدا میکرد آن را زیر پا می گذاشتند. انگلیسی ها در شیوههای جنگی خود بیرحمانه عمل کردند که هرگز با اخلاق و جوانمردی و شرافت انسانی سازگار نبود. سرخ پوستان این درس را دیرهنگام آموختند اما فرصت گذشته بود. به موازات نسل کشیها و از بین بردن اقوام صلح جوی سرخ پوست مهاجران اروپایی جنگ تبلیغاتی دامنهداری را بر ضد فرهنگ و سنتهای اجتماعی مردم بومی امریکا به راه انداختند. این جنگ روانی هم یکی از سلاحهای مهم آنان به شمار می رفت. قلم تاریخ نگاران و نویسندگان یکی از ابزارهای جنگی اروپایی ها بود. همه حملهها، اشغالگریها، قتل عامها و جنگهای نظامی بر ضد سرخ پوستان توسط آنان توجیه میشد. چه بسا بیشتر این جنگ افروزیها را با عناوین «جنگهای سرخ پوستان» ثبت می کردند.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 14787
دفعات دیده شده: ۱۲۸۸ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش