-
جهادیگری پروژه جدید آمریکا (3)/ سناریوی پشت صحنه عملیات خوست(بخش نخست): آیا سیا علیه سیا میجنگد؟
جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۲۸
ابهامات فراوانی که درباره کم و کیف وقوع عملیات خوست که منجر به کشته شدن چند افسر ارشد سازمان جاسوسی آمریکا "سیا " شد، احتمال وجود یک سناریوی امنیتی در پشت صحنه این عملیات که احتمالا توسط یک ساختار امنیتی و یا حتی توسط بخشی از خود این سازمان طراحی شده باشد را تقویت میکند. مرکز تحقیقات امنیتی "استراتفور " یکی از صدها مرکز تحقیقاتی امنیتی است که به کاخ سفید در برنامهریزیها و سیاستسازیهایش در اقصی نقاط جهان، مشاوره میدهد و البته استراتفور یکی ا
ابهامات فراوانی که درباره کم و کیف وقوع عملیات خوست که منجر به کشته شدن چند افسر ارشد سازمان جاسوسی آمریکا "سیا " شد، احتمال وجود یک سناریوی امنیتی در پشت صحنه این عملیات که احتمالا توسط یک ساختار امنیتی و یا حتی توسط بخشی از خود این سازمان طراحی شده باشد را تقویت میکند. مرکز تحقیقات امنیتی "استراتفور " یکی از صدها مرکز تحقیقاتی امنیتی است که به کاخ سفید در برنامهریزیها و سیاستسازیهایش در اقصی نقاط جهان، مشاوره میدهد و البته استراتفور یکی از مهمترین آنها است. آنچه این مرکز به صورت مستمر به عنوان پیشبینیهای امنیتی منتشر میکند در حقیقت تعیین مسیرهایی است که در زمینههای سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی و سیاستخارجی در اختیار دولتمردان و نظامیان آمریکایی قرار میدهد. البته این سیاستسازیها کارکردهای عمومی نیز دارد. هم برای افکار عمومی در ایالات متحده آمریکا و هم برای افکار عمومی جهانی. اینجاست که گزارش سیاستسازیها به عنوان پیشبینیهای امنیتی منتشر شده و به این دلیل که این سیاستسازیها در اغلب موارد به کار بسته شده یا میشوند، به صورت اعجابانگیزی درست از آب در میآیند. تمرکز تامل برانگیز گزارشهای مرکز "استراتفور " در هفتهها و روزهای اخیر بر روی طرح دوباره خطر القاعده و ارائه تفسیرهای جدید در این زمینه و همراهی رسانهها و مقامات سیاسی و امنیتی کاخ سفید با این جهتگیریهای جدید، نشان از تحولات احتمالی آینده در نقش آمریکا در منطقه بحرانزده خاورمیانه دارد. گزارش ذیل که توسط مرکز استراتفور منتشر شده به انفجار چندی پیش در افغانستان میپردازد که طی آن ماموران سیا کشته شدند. استراتفور درباره انفجاری که گفته میشود توسط یک جاسوس دو جانبه در افغانستان صورت گرفته است می نویسد: «مقامات امنیتی زمانی که "خلیل ابو ملال البلاوی " از ماشین خارج شد متوجه رفتار غیر عادی او شدند. آنها به سمت البلاوی حرکت کردند و با فریاد از او خواستند دستهایش را از جیبش بیرون بیاورد. ولی او با بی اعتنایی به درخواست مقامات امنیتی با فشردن یک دکمه باعث انفجار شدیدی در مرکز پایگاه پشتیبانی هوایی "چپمن " واقع در استان "خوست " افغانستان شد. انفجار مهیبی که باعث مرگ البلاوی، سه پیمانکار امنیتی بلک واتر، چهار افسر سیا و یک افسر اداره اطلاعات اردن که مامور مراقبت از البلاوی بود، شد. اتومبیل البلاوی مانع از کشته شدن تعداد بیشتری از افسران سیا شد. در بین کشته شدگان، فرمانده پایگاه خوست و یکی از تحلیلگران مرکز فرماندهی سازمان سیا که از خبره ترین کارشناسان در حوزه القاعده بود نیز حضور داشت. فرد شماره دو این سازمان در افغانستان نیز در جمع افرادی بود که از این انفجار جان سالم به در بردند.» این تمام آنچیزی است که درباره نحوه حادثه منتشر شده است، هر چند جزئیات مهم دیگری وجود دارد که در ادامه گزارش این مرکز تحقیقات امنیتی به آن اشاره میشود، اما کلیت گزارشهای منتشر شده همان چیزی است که در چند خط توسط گزارش استراتفور آمده است. مهمترین نکتهای که تا به اینجا میتوان در این گزارش دید اشاره به مهمترین قربانی عملیات خوست است؛ یعنی زبدهترین تحلیلگر القاعده در "سیا ". گزارش استراتفور پس از این به ارائه تصویری از گذشته و چهره البلاوی مجری عملیات خوست میپردازد: «البلاوی یک پزشک اردنی از منطقه "زرقاء " زادگاه "ابومصعب الزرقاوی " رهبر القاعده عراق بود. وی تحت حمایت "ابودوجانه الخراسانی " به مدیریت پایگاه اینترنی "الحسباه "، مشغول شد. این پایگاه اینترنتی با موضوع مسائل مربوط به جهادیگری اداره میشد و به شبهات و سوالهای کاربران پاسخ میداد. دولت اردن در سال 2007 وی را به جرم فعالیت در این پایگاه اینترنتی افراطی که در اردن غیر قانونی است بازداشت کرد. سازمان اطلاعات اردن در زندان به سراغ او آمد و به او پیشنهاد همکاری داد. تا اینکه البلاوی حدود یک سال پیش به پاکستان فرستاده شد تا در عملیات مشترک سازمان اطلاعات اردن و سازمان سیا در این کشور شرکت کند. البلاوی به بهانه گذراندن دورههای تخصصی پزشکی وارد پاکستان شد و از این طریق توانست با جهادگران منطقه شبه قاره ارتباط برقرار کند. او در سپتامبر 2009 در مصاحبه با یک پایگاه اینترنتی جهادی، با نام مستعار "الخراسانی " اعلام کرد که به گروه طالبان افغانستان پیوسته است.» چهره البلاوی آنچنان که استراتفور آن را روایت میکند حکایت از یک تواب القاعده است که به استخدام سازمان امنیت اردن درآمده و در نهایت کاملا قابل پیشبینی است که البلاوی همه این همکاریها را به صورت تاکتیکی انجام داده و بالاخره با بدست آوردن فرصت لازم عملیات خود را به نفع طالبان و القاعده به انجام رسانده است. ادامه روایت این مرکز امنیتی از شکلگیری توطئه خوست در همین مسیر پیش میرود: «مشخص نیست که البلاوی واقعا چه در سر داشت. شاید او ابتدا تصمیم گرفته بود با سازمان اطلاعات اردن همکاری کند و پس از سفر به پاکستان دوباره عقیدهاش عوض شده بود. در هر صورت البلاوی خود را به گروه تحریک طالبان رسانده بود و به این گروه که یکی از گروههای اصلی طالبان در پاکستان است پیشنهاد کرده بود تا به کمک هم علیه سازمان اطلاعات اردن و سازمان سیا فعالیت کنند. البلاوی این مطالب را در یک فیلم ضبط شده در کنار رهبر گروه تحریک طالبان گفته است. میتوان نتیجه گرفت که حضور البلاوی در پاکستان یک خوش شانسی بزرگ برای گروه تحریک طالبان بوده و این اقدامات بخشی از یک عملیات اطلاعاتی سازمان یافته بین المللی نبوده است. خوش شانسی گروه تحریک طالبان زمانی به اوج خود رسید که یک گروه 13 نفره بعد از ورود البلاوی به پایگاه "چپمن " برای استقبال از او به سمت او رفتند. اجتماع ماموران سیا این امکان را برای او فراهم میکرد که بیشترین کشته را در این عملیات به دست بیاورد.» روایت استراتفور اگر چه بسیار منطقی و قابل قبول به نظر میرسد اما این منطق چندان برای مخاطب آگاه به روندهایی که سازمانهای امنیتی بر اساس آن عملا میکنند قابل پذیرش نیست و سوالات متعددی را برای چنین مخاطبانی به جای خواهد گذاشت.جالبترین نکتهای که در این قسمت گزارش استراتفور موجود است اشاره گزارش به اصلیترین سندی است که نیروهای امنیتی آمریکا علیه بلاوی به عنوان مدرک پیوستن وی به گروه تحریک طالبان بدست آوردهاند. فیلمی که البلاوی به همراه رهبر گروه تحریک طالبان در ان سخن گفته و اعلام کرده است که به این گروه پیوسته است. دو سوال اصلی درباره این مدرک مطرح میشود؛ اول اینکه با توجه به اینکه البلاوی به عنوان عنصر نفوذی سازمان سیا و سازمان امنیت اردن به داخل تشکیلات طالبان فرستاده شده بود و با توجه به اینکه وی پیش از این به عنوان یک عضو برای گروههای سمپاتی القاعده شناخته شده بود، چگونه ممکن است که وی زیر چتر اطلاعاتی سیا نبوده و ملاقاتهایی را انجام داده باشد که خارج از این چتر امنیتی بوده است. همچنین اگر چنین نقاط کوری در پرونده امنیتی وی وجود داشته که هیچگونه اطلاعاتی از این نقاط کور در دسترس نیروهای سازمان سیا یا سازمانهای همکار این سازمان نیست، پس چطور تا به این حد ضریب اطمینان امنیتی درباره وی بالا میرود که امکان ملاقات با افسران ارشد سازمان سیا را پیدا میکند. این نقاط کور در گزارش عملیات خوست چنان برجسته هستند که حتی استراتفور هم نمیتواند از کنار آن به راحتی بگذرد و در بخشهایی دیگر از گزارش به آنها اشاره کرده و البته با بیانی بسیار ساده آن را به ضعفها و یا اشتباهات بسیار بزرگ دستگاه امنیتی آمریکا در افغانستان نسبت میدهد. اما سوال دوم درباره اصل مدرک بدست آمده از گروه تحریک طالبان است، از میان گروه تحریک و شخص البلاوی اقلا یکی از عناصر از روندهای امنیتی به خوبی اطلاع دارند. با فرض اینکه گروه تحریک طالبان هیچگونه اطلاعی از این روندها نداشته است و آنچنانکه در ادامه گزارش نیز آمده همکاری و موفقیت البلاوی تنها ناشی از خوششانسی طالبان پاکستان بوده است، اما البلاوی نیروی آموزش دیده امنیتی اطلاعاتی و جاسوسی تمامعیار است، جاسوسی که توانسته است برای مدتی طولانی نیروهای امنیتی اردنی و آمریکایی را تا پایان عملیات فریب دهد؛ حال چنین نیرویی به چه دلیل باید چنین سند مهمی را از خود به جای بگذارد، اگر این سند تا پیش از عملیات لو میرفت چه نتایجی برای البلاوی به جای می گذاشت. سندی که استراتفور از آن نام میبرد تنها استفادهای تبلیغاتی دارد و از ضریب امنیتی انجام عملیات به شدت کم میکند. نمونه چنین فیلمهایی مربوط به عملیاتهای استشهادی گروههای مقاومت در فلسطین و لبنان است که به نظر میرسد چنین نواری کپی ناشیانهای از چنین فیلمهایی است با این تفاوت که نوارهای تصویری که پیش از عملیاتهای استشهادی تهیه میشد به هیچ وجه هدف عملیات یا نوع آن -آنچنان که در نوار البلاوی به موضع عملیات علیه سیا و سازمان امنیت اردن اشاره کرده است- اشارهای نمیشود. نوار البلاوی بیشتر نوعی افشاگری علیه خود است و حتی تاثیرات روانی چندانی علیه دشمن نخواهد داشت. کم و کیف عملیات خوست اگر حتی روایت مرکز امنیتی استراتفور را از این عملیات کاملا معتبر بدانیم نشاندهنده سوراخهای بزرگ در سپر امنیتی سازمان سیا است که حتی این مرکز مطالعات امنیتی نیز نمیتواند از کنار آن به راحتی بگذرد، گزارش استراتفور در این باره مینویسد: «در عالم جاسوسی ملاقات اعضای نفوذی و افسران سازمان های اطلاعاتی برای دو طرف بسیار خطرناک است. این ترس همیشه وجود دارد که افراد نفوذی زمانی که به محل ملاقات میآیند تعقیب شده باشند و طرفین این ملاقات توسط دولت دستگیر شوند و یا در صورتی که تروریستها از مکان ملاقات آنها مطلع شوند، ممکن است محل مورد حمله قرار گیرد و طرفین ملاقات کشته شوند. به همین خاطر سازمان سیا و سایر سازمان های امنیتی زمانی که قصد دارند چنین ملاقاتهایی را ترتیب بدهند بسیار مراقب هستند و به هیچ عنوان منابع اطلاعاتی را که قرار است با آنها دیدار شود به پایگاه خود هدایت نمیکنند. در عوض آنها این ملاقاتها را در خارج از پایگاههای خود و در محلی که کمترین حساسیت را دارد برگزار میکنند. ولی در کل باید در نظر داشت عملیات در افغانستان بسیار متفاوت با عملیات خارج از یک سفارت در وین و یا مسکو است. استان "خوست " محدوده حکمرانی طالبان است و کسی از تفنگدارن و متحدان آنها در امان نیست. به همین دلیل این استان حتی برای افراد سازمان سیا هم بسیار ناامن است و به همین خاطر است که مقر سازمان سیا در این استان در پایگاه نظامی واقع شده است. پایگاهی که نام آن برگرفته از اسم اولین سرباز آمریکایی کشته شده (چپمن) در تجاوز این کشور به افغانستان است. معمولا یک حلقه خارجی از افسران امنیتی افغانی اطراف این پایگاه حضور دارند و افرادی که قصد ورود به آن را داشته باشند را بازرسی بدنی میکنند و بعد از ورود هم این کار توسط نظامیان آمریکایی در پایگاه نظامی تکرار میشود. ولی البلاوی برای سیا یک مهره بسیار ارزشمند به حساب می آمد و برای جلوگیری از شناسایی او توسط سربازان افغانی و نظامیان آمریکایی این مراحل امنیتی نادیده گرفته شده بود و قرار بود تنها پس از ورود او به مقر سیا بازرسی بدنی توسط اعضای گروه بلک واتر صورت بگیرد.» استراتفور در گزارش خود از حادثه به حلقههایی که به موفقیت کامل عملیات خوست اشاره میکند و به صورت منظم و بدون هرگونه اشتباهی در کنار هم قرار میگیرند ناگزیر میپردازد و البته در آخر همه این اتفاقات را به حساب خوششانسی گروه طالبان میگذارد. البلاوی علیرغم حساسیت فراوانی که به اذعان گزارش استراتفور میبایست در باره او در نظر گرفته شود، همچون گذشته که بار ها از زیر چتر کنترلی- امنیتی ماموران سیا خارج شده و با طالبان ارتباطات پنهانی برقرار کرده است، در روز معهود نیز از دو لایه امنیتی بدون بازرسی به بهانه اینکه نباید توسط نیروهای بومی و حتی نیروهای آمریکایی شناسایی شود، میگذرد؛ و در نهایت یک عملیات بدون عیب و نقص را انجام میدهد. با وجود این همه ابهام درباره عملیات خوست که تا کنون تنها به بخشی از آنها اشاره شد، برخی کارشناسان امنیتی معتقدند که احتمال وجود سناریویی در پشت صحنه این عملیات بسیار دقیق، قابل توجه است. بخصوص اینکه این عملیات درست در زمان تکوین پروژه امنیتی آمریکا در منطقه برای تغییر چهره امنیتی آن بر مبنای مبارزه با ایدئولوژی "جهاد و مقاومت " صورت میگیرد و در همین زمینه مورد استفاده قرار میگیرد. در بخشهای بعدی به شواهد وجود چنین سناریویی در عملیات خوست و اهداف احتمالی آن خواهیم پرداخت.
گزارش
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 12821
دفعات دیده شده: ۱۰۲۰ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش