-
رابطه بین یهودیان عرب و فلسطینیها تهدیدی بزرگ علیه صهیونیستها (2)/یک محقق یهودی
یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۸:۰۲
یک محقق یهودی در مقالهای با بررسی موضعگیری رژیم صهیونیستی در قبال یهودیان شرقی (عرب) و فلسطینیها مینویسد: صهیونیسم از جدایی آشکار مسئله شرقیها از فلسطینیها سخن میگوید و شکل گرفتن هرگونه رابطه میان این دو طایفه را خطر و تهدید بزرگی برای خود قلمداد میکند. در قسمت اول این مقاله گفته شد با این که "چپ لائیک اشکنازی صهیونیست " موجودیت اعراب فلسطینی را به رسمیت میشناسد، اما در برابر یهودیان شرقی سیاست نادیده گرفتن آنها را پیش گرفته و گفته شد که
یک محقق یهودی در مقالهای با بررسی موضعگیری رژیم صهیونیستی در قبال یهودیان شرقی (عرب) و فلسطینیها مینویسد: صهیونیسم از جدایی آشکار مسئله شرقیها از فلسطینیها سخن میگوید و شکل گرفتن هرگونه رابطه میان این دو طایفه را خطر و تهدید بزرگی برای خود قلمداد میکند. در قسمت اول این مقاله گفته شد با این که "چپ لائیک اشکنازی صهیونیست " موجودیت اعراب فلسطینی را به رسمیت میشناسد، اما در برابر یهودیان شرقی سیاست نادیده گرفتن آنها را پیش گرفته و گفته شد که ایدئولوژی صهیونیسم برقراری هرگونه رابطه میان این دو طایفه را خطر و تهدیدی بزرگ علیه موجودیت خود تلقی میکند. این نویسنده در ادامه میافزاید: بنابراین اتفاقی نیست اگر به عنوان مثال ملاحظه میشود حوزه فعالیت مورخانی که در موضوع فلسطین و اهالی آن کار میکنند با جامعه شناسانی که حوزه فعالیت آنها شرقیها هستند از هم جداست، مثلا هنگامیکه "بینی موریس " کتاب "زایش مسئله " فلسطینی را به رشته تحریر درآورد برای یکبار هم نامی از یهودیان عرب یا همان شرقیها نبرد با این که این دو پدیده یعنی فلسطینیها و یهودیان شرقی جزیی از جوامع عربی محسوب میشوند. افزون بر این نویسنده حتی یکبار هم از رابطه یا نقش این دو گروه در نظریههای سیاسی رژیم صهیونیستی یاد نکرده است. این جامعهشناس یهودی توجه ما را به بعد دیگر هم جلب میکند، این که در اسرائیل هستند نویسندگانی که به مسئله شرقیها دیدی بسیار انتقادی دارند، "یوسف مائیر " از این دست نویسندگان است. وی در کتاب خود "گسیل کردن مبلغانی به یمن " مینویسد: "تلاشهای صورت گرفته برای مهاجرت دادن یهودیان یمن به اسرائیل با هدف استفاده از نیروی کار آنها صورت میگرفته است و ماموریت مبلغان در اینجا انتقال کارگران یهودی به اسرائیل بود تا بسان اعراب کار کنند و جایگزین آنها شوند ". شنهاو تاکید میکند: آشکار است این پدیده با حاکمیت و استیلای صهیونیستها بر سرزمین فلسطین ارتباط پیدا میکند و بحث بر سر اشغال زمین و کار و تثبیت هویت یهودی-صهیونیستی است. در این جا نیز ذکری از جنبش ملی فلسطین و فلسطینیها برده نمیشود تا مبادا میان فلسطینیها و یهودیان شرقی ارتباطی برقرار شود. یهودا شنهاو میافزاید: نادیده گرفتن شرقیها بالطبع حوزههایی چون فرهنگ و اندیشه و هنر آنها را نیز در برمیگیرد، چون کتابهای عربی بسیاری در حوزههای مختلف توسط یهودیان شرقی به رشته تحریر درآمده است که هیچ یک از آنها مجوز ترجمه به زبان "عبری " دریافت نکردهاند، چرا؟ چون در آستانه ورود به حوزه ترجمه، "افسران تربیت " تصمیم میگیرند که چه کتابی به عبری ترجمه شود و چه کتابی ترجمه نشود و چه بخشی از ادبیات عرب و شرق وارد فرهنگ عبری شود و چه بخشی نشود، از جمله این کتابها باید از کتاب "نعیم گیلادی " به نام "ریشههای عدم مساوات " نام برد که نویسنده در آن تلاش میکند به تفکیک این دو مسئله از یکدیگر بپردازد. یهودا شنهاو سابقه آشنایی یهودیان شرقی با جنبش صهیونیسم را به فوریه 1941 ارجاع میدهد، هنگامی که "بنگورین " (اولین نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس) طرح "یک میلیون " را ارائه داد و براساس آن پیشگویی کرد که بسیاری از یهودیان در فاجعهای از بین خواهند رفت و چالش جمعیتی بزرگی پیش روی رهبران صهیونیست قرار خواهد گرفت، به همین دلیل توجه خود را به یهودیان شرقی یا همان یهودیان کشورهای عربی معطوف میکند و از آنها میخواهد به فلسطین مهاجرت کنند و چون خواستهاش بیجواب میماند با کمک نمایندگان شرکت "سونیل بونیه " و "موساد " فعالیتهای سری خود را در کشورهای عربی و از جمله در عراق آغاز میکند تا یهودیان این کشورها را وادار به مهاجرت کند. وی توانست در دهه پنجاه بر اساس موافقتنامهای که با "نور السعید " رئیس جمهور وقت عراق به امضا رساند، شناسنامه یهودیان عراق را از آنها مسترد نماید و بدین وسیله آنها را وادار به مهاجرت از این کشور به سوی فلسطین کند. با این حال روند مهاجرت در ماههای اول همچنان کند بود و از 120 هزار نفر یهودی ساکن عراق فقط 1500 نفر حاضر به ترک این کشور شدند، انفجار بمبی در "کنیسه " "مسعودة شیم طوف " در بغداد و احساس ناامنی یک باره 24 هزار یهودی این کشور را واداشت تا برای خروج از عراق ثبت نام کنند، "عباس شبلاق " در این زمینه مینویسد: "هرگاه تعداد ثبت نام کنندگان کاهش مییافت بمبی منفجر میشد ". در مارس 1951 پارلمان عراق قانون مصادره املاک یهودیان عراق را تصویب کرد، تا یهودیان این کشور مجبور به مهاجرت به فلسطین شوند، اما رژیم صهیونیستی در قبال مسئله مصادره املاک چه کرد؟ شنهاو ادامه میدهد: "موشه شاریت " رئیس وقت رژیم صهیونیستی، در همان ماه مارس و از پشت تریبون پارلمان این رژیم اعلام کرد که به اندازه املاک مصادره شده از یهودیان عراق از املاک فلسطینیها مصادره خواهد شد. به اعتقاد این نویسنده یهودی برقراری چنین ارتباطی با این که از وجود منطقی سیاسی در این تصمیم خبر میدهد، اما ثابت میکند، این رابطه بر پایه فرضیههای مبهم و نادرست بنا شده است چون چه رابطهای میان یهودیان عراق و فلسطینیها و املاک آنها با یکدیگر میتوان یافت؟ چگونه رژیم صهیونیستی به خود اجازه میدهد به تلافی املاک مصادر شده یهود که هیچ کدامشان تحت حاکمیت و استیلای این رژیم نبودند و این رژیم هیچ ارتباطی با آنها نداشته است املاک فلسطینیها را مصادره کند و فتنهای دیگر برافروزد. نویسنده مقاله در اینجا توجه ما به موضوع مهمی جلب میکند، یعنی برداشت شرقیها از "نزاع اعراب - اسرائیل " و میافزاید: این موضوع از این جهت مهم است که فهم درست از آن به ما کمک میکند تا تاثیر صهیونیسم بر دیدگاه این یهودیان را که زمانی خود را جزیی از جامعه شرقی بودند و این که چگونه ایدئولوژی صهیونیسم توانست با ایجاد تفرقه و نفاق میان این گروه از اعراب به سود خود استفاده کند، ملاحظه نماییم. به اعتقاد شنهاو اولین نکتهای که در این باره باید به آن توجه داشت احساس دوگانه یهودیان شرقی برخلاف فلسطینیها به صهیونیسم است، چون صهیونیسم نیز احساسی دوگانه نسبت به این یهودیان دارد. رابطه جامعه صهیونیستی با شرقیها رابطه به اصطلاح با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن است "شما از جمله ما هستید، اما آشنایی غریب یا غریب آشنایید " و "شما تقریبا مثل اشکنازیها هستید اما نه دقیقا مثل آنها ". این نویسنده با بیان اینکه موضع چپ صهیونیسم این است که این یهودیان را نادیده بگیرد میپرسد: اما راست صهیونیسم چه طور، آیا آنها هم این یهودیان را نادیده میگیرند؟ او در پاسخ به این سوال میگوید: به نظر میرسد رابطه شرقیها با راست رابطهای "سودجویانه - تاریخی " باشد، رابطهای تابع شرایط و براساس منافع متقابل. واقعیت امر این است که وجود یک اتحاد و پیمان تاریخی راست را با شرقیها مرتبط ساخته است و ریشه این ارتباط را باید به زمان به قدرت رسیدن "بگین " (ششمین نخست وزیر رژیم صهیونیستی) ارجاع داد و نگاهی به سال 1965 داشت سالی که شرقیها توانستند خود را شکل دهند و متبلور نمایند، آنها "جنگ 1948 " را به دلیل عدم مشارکت در آن از دست دادند، بنابراین "جنگ 1967 " اولین عرصهای بود که میتوانستند در آن شرکت کنند تا وفاداری خود را به رژیم صهیونیستی به اثبات برسانند، چون بسیاری از آنها این جنگ را فرصت مناسبی یافتند تا به اشکنازیها ثابت کنند، عرب نیستند و وضعیت دوگانهای که در آن به سر میبردند مهمترین دلیل این اقدام آنها بود. *صهیونیست جنبشی امپریالیستی است و سرانجام این جامعه شناس معتقد است صهیونیسم نه در مورد شرقیها به حقایق موجود توجه میکند و نه در مورد فلسطینیها و راه حل جدایی از آنها و تاکید میکند که این حقیقتی انکارناپذیر است که صهیونیسم نمیتواند مسائل شرق را آنگونه که هست ببیند و بپذیرد، چون از ابتدای شکل گیری جنبشی امپریالیستی مبتنی بر اصل نفی شرق بود و سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا با فرض تحقق صلح این گرایشها و دیدگاهها در قبال یهودیان شرقی تغییر خواهند کرد و آیا اعتبار و حیثیت این اعراب یهودی در برابر یهودیان اروپایی رژیم صهیونیستی به آنها بازگردانده خواهد شد؟ "ادوارد سعید " نظریه پرداز ادبی، منتقد فرهنگی فلسطینی در این باره گفته است: " نفی شرق و در مقابل بنای صهیونیسم غربی، روند عمیقی است که ریشه در این جنبش دارد جنبشی که شرق را مانعی بلند و سخت مقابل پیشرفت و رشد خود میبیند. " در پایان شنهاو با اشاره به این سخن سعید می نویسد: حال کدام صلح یا نفی یا حصار و جدایی و قطع ارتباط یهودیان اشکنازی اروپایی را وامیدارد شرق را یکباره بپذیرند.
مقاله
نام منبع: خبرگزاری فارس
شماره مطلب: 12799
دفعات دیده شده: ۱۵۱۵ | آخرین مشاهده: ۲ ساعت پیش